اندراحوالات من 3

ساخت وبلاگ
فرشته ... يكشنبه ۱۷ ارديبهشت ۰۲ می‌دونید، آدمیزاد وقتی وسط جمع و شلوغیه حواسش نیست، میتونه‌ غم‌هاش رو لابه‌لای آدم‌ها قایم کنه و بخنده، میتونه وسط شلوغی خودش رو جا بذاره و بره، اما امان از شب، امان از اون وقتی که توی تاریکی اتاق با خودش، خودِ خودش تنها میشه. اون لحظه‌ است که غوص می‌خوره وسط غم‌هاش، موج غم پشت سر هم سیلی میزنه به صورتش. دیشب وقتی جمله‌ی حاجی «افسوس از رفتن استوانه‌های خانوادگی» رو خوندم و بعد کلیپ سایه پخش شد، بغضم شکست. توی سرم تاریخچه‌ها مرور شد، ۳۰ دی عمه، ۲۰ فروردین عمو، ۱۲ اردیبهشت بی‌بی. حس تلخیه اون لحظه‌ای که از خودت میپرسی واقعا دیگه نیستن؟ مثل سمی که ذره ذره مزه‌اش کنی، مثل خنجری که کم‌کم توی قلبت فرو کنن. صبح از خودم پرسیدم که یعنی دیگه هیچ‌وقت عمه پشت در حیاط نیست که بگه «عباس ایخاس بیا، گفتُم مُنم ببر کوکامه ببینُم»؟ عمو حاجی نیست که از وقتی پات رو توی اتاق میذاری باهات شوخی کنه؟ بی‌بی نیست که با اون کمر خمیده‌اش توی حیاط قدم بزنه، صبح‌ِ سحر بوی نون و تخم مرغ و کره‌ی محلی‌اش همه‌جا فِر بگیره و صدا بزنه «بیاین ناشتا بخرین»؟ همه رفتن؟! آخ، حالا دیگه از خشت به خشت خاطرات بچگیم غم چکه می‌کنه، هر گوشه‌ی دلم جای رفتن یکی شرّه کرده. چقدر درست نوشتن که «ما برای جا دادن این همه اندوه، نیازمند قلب‌هایی به مراتب بزرگ‌تر بودیم.». اندراحوالات من 3...
ما را در سایت اندراحوالات من 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agod-likeb بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1402 ساعت: 12:36

فرشته ... چهارشنبه ۱۶ فروردين ۰۲ تا امروز ۶۰۱ مطلب در صفحه‌ام ثبت کرده‌ام، البته که آمار به شما می‌گوید ۴۷۹تا، یعنی بعضی از حرف‌ها باید نوشته شوند، اما منتشر؟ نه. بگذریم. علت نوشتن این دو خط فقط توضیح عنوان بود، همین. چند روز گذشته، تقریبا تمام روزهای عید، را به بطالت گذراندم. منظورم از بطالت دیدن فیلم و سریال کره‌ای است. سریال‌های کره‌ای با وجود جذابیت بصری که دارند همیشه برایم در دسته‌ی بطالت دسته‌بندی می‌شوند و ترجیح می‌دهم کمتر به دیدنشان روی بیاورم چون در اغلب موارد قصه‌ها برایم تکراری، داستان‌ها تخیلی و فاقد ارزش معنایی خاصی است، در واقع فقط برای گذران زمان خوبند و نباید از یک حدی فراتر بروند. چیزی که من این روزها محتاجش بودم.  این روزها فقط دنبال چیزی بودم که با چنگ انداختن به آن کمتر فکر کنم، یک مشغولیت که همزمان اجازه‌ی تنها بودن و نبودن را بدهد، تنها بودن برای فرار از جمع‌ها، تنها نبودن برای فرار از خودم. از بین لیست سریال‌ها، سریال کره‌ای هم در چنین شرایطی بهترین انتخاب بود، چیزی که فقط سرگرمم کند. دیشب که به خوابگاه رسیدم از حجم کارهای عقب مانده سرم به دوران افتاد. تمام جزوه‌ها و ویس‌هایم دست نخورده باقی مانده‌اند، پایان‌نامه‌ام بدون یک قدم پیشرفت کنج لپ‌تاپ تمرگیده است، فیلم‌های آموزشی‌ای که فکر می‌کردم در طول عید می‌بینم هم یک گوشه‌ی دیگر چشمک می‌زنند، یک خط کد زدن؟ دریغ! از صبح که چشم باز کرده‌ام هم خسته‌ام و همچنان دارم به بطالت می‌گذرانم، باید یک لیست از کارهایم را بنویسم(معمولا آدم روی برگه نوشتن نیستم اما یک‌جایی خواندم که برای مقابله با پشت گوش انداختن اثرگذار است، تست می‌کنم) و با وجود میل عجیبم به هیچ‌کاری نکردن سر و سامانی به‌شان بدهم، اندراحوالات من 3...
ما را در سایت اندراحوالات من 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agod-likeb بازدید : 60 تاريخ : شنبه 9 ارديبهشت 1402 ساعت: 11:58

فرشته ... پنجشنبه ۱۷ فروردين ۰۲ بالاخره طلسم درس‌ خواندن را شکستم و بعد از حدود ۲۰ روز جزوه‌هایم را پهن کردم و شروع کردم به خواندن. یک روخوانی ساده برای یادآوری اینکه ماجرا از چه قرار است. بعد دنبال ویس‌های جلسات آخر گشتم تا خواندن اصلی را شروع کنم البته به علت حضور دوستِ هم‌اتاقیم و سر و صدای اطراف مجبور به وقفه شدم، وقفه‌ای که حاصلش این خطوط است.صبح بعد از چند ماه دوباره To Do را به صفحه‌ی اصلی گوشی اضافه و لیست کارهای‌ روز را یادداشت کردم. با توجه به شناختی که از خودم داشتم باید روز اول را ساده‌تر برگزار می‌کردم وگرنه از همان ابتدای بازی شکست خورده بودم. از ۵ کار نوشته شده تا الان ۳ کار تیک خورده است، همان سه‌تایی که راحت‌تر بودند و مشتاق انجام‌شان بودم. یکی از کارهای روزانه‌ای که قبل از برگشتن به خانه سعی در انجام دادنش داشتم، تقریبا موفق هم ظاهر شدم، روزانه ۱۵ دقیقه مطالعه بود؛ روالی که با برگشتن به خانه شکسته شد اما حالا سعی در بازگرداندنش دارم.  ۱۵ دقیقه مطالعه‌‌ که تقریبا معادل با ۱۰ صفحه خواندن است را انجام دادم اما از بخت زیبا به قسمت‌های جذاب کتاب رسیده بودم، وقتی به خودم آمدم که به جای ۱۰ صفحه حدود ۱۲۰ صفحه را خوانده بودم و ساعت از ۳ ظهر گذشته بود.  خسته بودم، بعد از کرونای دم عید بدنم همچنان ضعیف است و به راحتی به ضعف و بی‌حالی کشیده می‌شود، شرایط روحی‌ای که گذراندم هم مزید بر علت است. با خستگی دراز کشیدم، دراز کشیدن یک ساعته‌ام بخاطر بی‌خوابی و خستگی‌ای که رفع نمی‌شد تا ۶ عصر ادامه پیدا کرد، البته بدون رفع کسلی که بر بدنم غالب شده است. بالاخره بعد از کلنجار رفتن و‌ بهانه‌تراشی جزوه‌هایم را کف اتاق پهن کردم، دو قورباغه‌ی اصلی‌ برای قورت دادن اندراحوالات من 3...
ما را در سایت اندراحوالات من 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agod-likeb بازدید : 61 تاريخ : شنبه 9 ارديبهشت 1402 ساعت: 11:58